grandmother
معنی
مادر بزرگ، ننه بزرگ
سایر معانی: نیا (مونث)، جده، مثل مادر بزرگ رفتار کردن، مادر بزرگ قانون ـ فقه : جده
سایر معانی: نیا (مونث)، جده، مثل مادر بزرگ رفتار کردن، مادر بزرگ قانون ـ فقه : جده
دیکشنری
مادر بزرگ
اسم
granny, grandmother, grandma, beldam, beldame, grandamمادر بزرگ
grandmother, grandmaننه بزرگ
ترجمه آنلاین
مادربزرگ