رداپوش، جبه پوش سایر معانی: اهل کسوت، کسی که مجاز است کسوت یا جامه ی مخصوص حرفه ی خود را بپوشد، جبه پوش یعنی دادرس یا وکیل یا روحانی یاعضو دانشگاه و مانند انها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیره کردن
کلاه و لباس استادی یا پایان تحصیلات
لباس شب، پیژامه سایر معانی: لباس خواب زنانه، رجوع شود به: nightshirt، جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب، خواب جامه [نساجی] لباس شب - پژامه
لباس، لباس پوشاندن، پانسمانکردن، مزین کردن، لباس پوشیدن، ملبس کردن، جامه بتن کردن، درست کردن موی سر سایر معانی: (جامه) پوشیدن، پوشاندن، پوشاک (به ویژه در اشاره به نوع لباس)، (زنانه) پیراهن، ...
رولباسی، رهبانیت، لباس اسموکینگ سایر معانی: ردای راهبان، قبا، کت بلند، فراک، فراک پوشیدن یا پوشاندن، فراک پوشاندن
جامه، ارایش، استعداد فکری سایر معانی: (معمولا جمع) جامه، پوشاک، لباس زیبا [نساجی] آرایش - جامه - لباس زیبا
پوشش، رداء، خرقه، جامه بلند زنانه، لباس بلند و گشاد، خلعت، جامه دربر کردن سایر معانی: ردا پوشیدن یا پوشاندن، جامه برتن کردن، جبه، لباس رسمی (قضات و استادان و غیره)، لباس حمام، رب دوشامبر، (ق ...