خون، تکه سه گوش، خون بستهو لخته شده، زمین سه گوش، سوراخ کردن، شاخ زدن، سه گوش بریدن، با شاخ زخمی کردن سایر معانی: خونی که از زخم جاری شود، خون لخته شده، با شاخ زنی سوراخ کردن یا زخمی کردن، ( ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کوه نوردی] گورتکس
[نساجی] قالی تبریزی با تار پنبه ای - اندازه متوسط - گره ترکی با طرح ترنج در وسط و گل و بوته اطراف آن
[ریاضیات] بستار فیثاغورسی
[ریاضیات] هیأت فیثاغورسی
[ریاضیات] رابطه ی فیثاغورسی
[برق و الکترونیک] مقیاس فیثاغورثی مقیاس موسیقیایی تنظیم شده به گونه ای که فاصله های بسامدی آن نسبت توانهای جمع شده اعداد 2 و 3 هستند .
[ریاضیات] مثلث فیثاغورث
روانشناسى : ایین فیثاغورث
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه سایر معانی: پیوند، جفت شدگی، همبست، پیوندگاه، محل اتصال، محل برخورد (دو راه یا راه آهن و غیره)، محل تقاطع، بندگاه، دوراهی، چندراهی، ـ راهی ...
نیزه، سخمه، نیشتر زدن، نیزه زدن سایر معانی: پراندن، افکندن، زوبین، سواره نظام (به ویژه مجهز به نیزه)، هر آلت نیزه مانند: نیزه ی ماهیگیری، نیشتر (lancet هم می گویند)، نیزه پراندن به، ضربت نیز ...
سطحی که بین سمت چپ راهگَرد و سمت راست مسیر اصلی در محل واگرایی یا همگرایی واقع میشود [حملونقل درونشهری - جادهای]
واژههای مصوب فرهنگستان