کسی که چیزی را به کسی می بخشد ولی بعدا آن را مطالبه می کند، کسی که چیزی بکسی میدهد و بعد انرا پس میگیرد، بخشنده دون
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] سوراخهای راهنمای کنترل پود
مرتد سایر معانی: طفره رو
گریز، فرار، ترک خدمت، بی وفایی سایر معانی: ترک، رها (سازی)، فرار (از خدمت ارتش یا انجام وظایف)، قال گذاری
مامور خیرات، اهدا کننده سایر معانی: اهدا کننده
دوسر، حرف دو پهلو سایر معانی: دوسر، حرف دو پهلو
ابهام، طفره، دروغ سایر معانی: دروه
ابهام جناس، تجسس سایر معانی: equivoke ابهام بدیع جناس
طفره رفتن، تجاهل کردن، طفره زدن، از سر باز کردن، طفره زدن از، گریز زدن از سایر معانی: (با زرنگی از چیزی دوری کردن) از زیر (چیزی) در رفتن، شانه خالی کردن، زیربار (چیزی) نرفتن، طفره زدن (یا رف ...
تمایل به طفره یاگریز، حالت یاخوی طفره زنی
مقنن، قانون گذار سایر معانی: نماینده ی مجلس شورا (یا پارلمان)، عضو هیات مقننه [حقوق] قانونگذار، عضو هیأت مقننه
طفره رفتن، دروغ گفتن، دوپهلو حرف زدن، زبان بازی کردن سایر معانی: دروه گفتن [حقوق] سوء استفاده از منصب دولتی یا وکالت، کتمان با قلب کردن واقعیت (بالاخص از طریق شهادت دو پهلو و مبهم) ...