دختر وار سایر معانی: (ناخوشایند) دخترانه، مثل دخترها، دارای رفتار دخترمابانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوجوان، جوان، بالغ، رشید سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی) [بهداشت] نوجوان
زنانگی، حالت زنانه
جوان، دارای نیروی شباب سایر معانی: وابسته به جوانان و جوانی، جوانی، پرطراوت، برومند، شاداب، برنا، طراوت، شادابی، شوق و ذوق، (زمین شناسی - کوه و غیره) نافرسوده، تیز ستیغ، (رود و غیره) کاوا، ک ...