تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارایش، ضروری، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت سایر معانی: آرایش (به ویژه آرایش مو)، جایی، مبال، شستشو و ضدعفونی سازی زخم و غیره، زخم بندی، پانسمان، زخم تیمار، برای مستراح، (مهجور) میز توالت (ا ...