سجود کردن، زانو خم کردن، رکوع کردن سایر معانی: (هنگام دعا یا ادای احترام) زانو خم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سجود، قوس، کمان، تعظیم، سر فرود اوردن، خمیده شدن، سجود کردن، خم شدن، تعظیم کردن، سرتکان دادن، خم کردن، خمیدن سایر معانی: خماندن، خم کردن یا شدن، سر فرود آوردن، سرخم کردن، تسلیم شدن، رضایت دا ...
سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ا ...
بر گرداندن، شکستن، منکسر کردن سایر معانی: (نور یا صدا یا گرما) شکستن، بازشکن کردن، انکسار [ریاضیات] تجزیه کردن، شکستن