معنی

بر گرداندن، شکستن، منکسر کردن
سایر معانی: (نور یا صدا یا گرما) شکستن، بازشکن کردن، انکسار
[ریاضیات] تجزیه کردن، شکستن

دیکشنری

رها کردن
فعل
evoke, regurgitate, refract, return, replicate, turnبر گرداندن
break, fracture, shatter, violate, cleave, refractشکستن
refract, deflect, zigzagمنکسر کردن

ترجمه آنلاین

شکست

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.