refract
معنی
بر گرداندن، شکستن، منکسر کردن
سایر معانی: (نور یا صدا یا گرما) شکستن، بازشکن کردن، انکسار
[ریاضیات] تجزیه کردن، شکستن
سایر معانی: (نور یا صدا یا گرما) شکستن، بازشکن کردن، انکسار
[ریاضیات] تجزیه کردن، شکستن
دیکشنری
رها کردن
فعل
evoke, regurgitate, refract, return, replicate, turnبر گرداندن
break, fracture, shatter, violate, cleave, refractشکستن
refract, deflect, zigzagمنکسر کردن