طولانی و دراز، بلند تراز حد معمول سایر معانی: (بیشتر در مورد انسان) دراز بی قواره، لاغر و دراز، دیلاق، دراز لق لقو (gangly هم می گویند)، lanky طولانی و دراز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نحیف سایر معانی: دراز و لاغر، استخوانی و بلند، بلند و باریک، لندوک، درازناک، لق لقو، (گیسو) صاف و شل (بی فر و بی حالت)، (چمن و غیره) کم پشت، تنک، لاغر، خمیده، خمار
دراز و باریک، لندوک سایر معانی: زیاده قد بلند و لاغر، دراز بی خاصیت، دراز و لاغرو، لق لقو
مدید، دنباله دار سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی
(گوشت) پوره دار، سفت، (شیره ی چغندر و غیره) چسبناک، رشته رشته، ریسمان سان، نخ مانند، دراز و باریک، لاغرو، لق لقو، ریش ریش، ریشه ای، ن مانند، چسبناک
لاغر، شاخه دار، ترکه مانند سایر معانی: لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار