هنر، اختراع، استادی، نیرنگ، تصنع، تزویر سایر معانی: تردستی، زبردستی، مهارت، هنرمندی، حیله، مکر، گولزنی، تمهید، ترفند، حقه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن سایر معانی: (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانم ...
حیله جنگی، تدبیر جنگی، لشکرارایی سایر معانی: (در جنگ) ترفند، حیله ی رزمی، ستاوه، ترفنده، تمجید
رزم شیوه، جنگ فن، جنگ فنی، تاکتیک یا رزم ارایی، وابسته به رزم شیوه، رزم ارا سایر معانی: (گیاه شناسی - وابسته به taxis) رهبردی، گرایشی، آرایشی، رجوع شود به: tactics، وابسته به رزم آرایی، لشکر ...
دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...