اشتباه، خبط، لغزش، اشتباه در گفتار یا کردار، اشتباه کردن سایر معانی: گاف، اشتباه لپی، خبط بزرگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسب نواری [سینما و تلویزیون] نوارچسب پنجسانتیمتری مشکی آلومینیمی که برای کاربردهای گوناگون، ازجمله در صحنهآرایی و نصب چراغ، مورد استفاده قرار میگیرد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] سر برقکار - نورپرداز
اشتباه احمقانه، صدای نامطبوع رادیو سایر معانی: (امریکا - خودمانی ـ بیس بال) توپی که با چوگان طوری زده شود که قوسی زده بین مدافعان وسط و آخر زمین فرود آید، (سافت بال) پرتاب توپ (به سوی چوگان ...
(در رفتار یا سخن) اشتباه، لغزش، گاف، خطا، لغزش، خبط یاخطایی که ابرو ی زنی رادرخطراندازد
بی خردی، بی ملاحظگی، بی احتیاطی، بی عقلی سایر معانی: بی مبالاتی، نادوراندیشی، بی زینشی، ناهوشکاری، بدداوری
غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، بد شانسی، خبط کردن، درست نفهمیدن، اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن سایر معانی: لغزش، اشکوخ، رمژک، لغزش کردن، سوتفاهم، عوضی گرفتن، (چیزی را) با چیز دیگر اشتباه گرفت ...
مسئول اصلی و سرپرست امور برقرسانی در صحنۀ فیلمبرداری [سینما و تلویزیون]
شخصی که مسئول پیاده کردن طرحهای نوری سربرقکار و استقرار چراغها یا ساختن واحدهای نوری یا تهیۀ وسایل نوری مورد نیاز سرصحنه است [سینما و تلویزیون] ...