تحمل سرخوردگی [روانشناسی] توانایی فرد برای تحمل سرخوردگی
واژههای مصوب فرهنگستان
[روانپزشکی] فرضیه ناکامی – پرخاشگری. این فرضیه که بوسیله جان دالر بیان شده، در فرم ابتدایی خود حاکی بود که
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه سایر معانی: بغرنجی، صعوبت، دقمصه، هچل، گرفتاری، درد سر، مانع، فلاکت، تنگنا، درماندگی، جنگ و دعوا، ستیزگری، جنگ و ست ...
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت سایر معانی: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی
سردرد، درد سر سایر معانی: (عامیانه) دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه، خشخاش وحشی
تحقیر، یاس، نومیدی شکست سایر معانی: سرخوردگی، نومیدی، سرازیر شدن هواپیما (پیش از فرود)، 1- پایین آوردن یا پایین بردن، 2- آهسته کردن، کند کردن، بطی کردن 3- مایوس کردن، سر خورده کردن، نومید کر ...
احساس ناشی از ناتوانی در دست یافتن به هدف مورد نظر به دلیل شکستهای قبلی [روانشناسی]
نظریهای بر این مبنا که سرخوردگی همواره به پرخاشگری منجر میشود [روانشناسی]