باروری، حاصلخیزی سایر معانی: باروری، حاصلخیزی [بهداشت] گشن دهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پر منفعت سایر معانی: سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده
ابستن، بار دار سایر معانی: آبستن، حامله
بی حاصل، غیر حاصلخیز، بی بار سایر معانی: بایر، نابارور، بی ثمر [علوم دامی] کم بارور ؛ حیوانی که بازدهی تولید مثل آم کم است .
سودمند، نافع، پرمنفعت سایر معانی: سود آور، پر سود، پر درآمد، پول ساز، موفق
کفایت، بسیاری، فراوانی، فراوان، متعدد، بمقدار فراوان، بسیار، خیلی زیاد سایر معانی: رونق، غنا، وفور، نعمت، (معمولا با: a) مقدار کافی، میزان بسنده، خیلی، زیاد، (عامیانه) وافر، بسنده، کافی، (عا ...
بار اوری، حاصل خیزی، نیروی تولید، پرکاری، سودمندی
بارخیزی، پربارب، برومندی، پرزایی