اسانی، ازادی، معافیت، روانی، استقلال سایر معانی: آزادی، حریت، رهایی، رهایش، آزادی از زندان، عفو، بخشودگی، آزادی از بردگی، اختیار داشتن، آزادی عمل داشتن، آزاد بودن، آسانی، سهولت، آزادگی، رادم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] پرهیز از جانبداری
بی عیبی، عاری بودن ازعیب
آزادی مطبوعات، آزادی جراید (از دخالت و سانسور دولت)، ازادی نگارش
[ریاضیات] تجزیه به درجات آزادی منفرد
آزادی مجانبی [فیزیک] مفهومی که براساس آن وقتی کوارکها به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شوند، برهمکنش قوی بین آنها بهسمت صفر میل میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(امریکا) مدال آزادی، مدال ازادی
[ریاضیات] فضای آزادی
خودمختاری، استقلال داخلی، خودگرانی سایر معانی: استقلال، خوداستواری، خودوندی، حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی [حقوق] خود مختاری، استقلال داخلی
دموکراسی، حکومت قاطبه مردم سایر معانی: کشور برخوردار از دموکراسی، مردم سالاری، حکومت مردم بر مردم در محیط آزاد، رای اکثریت، حکومت اکثریت، حکومت مردمی، اصل برابری حقوق و فرصت، اعمال این اصل ب ...
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی سایر معانی: (از کار) برکناری، انفصال، رد سازی، مردود شمردن (dismission هم می گفتند)، مرخص سازی، راهی سازی [حقوق] قرار یا حکم مختومه کردن دعوی، انفصال، اخراج ...
مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند سایر معانی: (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از ...