اموزنده، حاوی اطلاعات مفید، پر معنی و عمیق سایر معانی: آموزنده، آگهساز، آگاهاننده، آگهگر (informatory هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] پیشامد آگاهی بخش
توزیع پیشینی آگاهنده [آمار] در استنباط بیزی، نوعی چگالی احتمال پیشینی که اطلاع نظری یا تجربی دربارۀ مقدار نامعلوم پارامتر را منعکس میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
توزیع پیشینی آگاهنده [ریاضی] در استنباط بیزی، نوعی چگالی احتمال پیشینی که اطلاع نظری یا تجربی دربارۀ مقدار نامعلوم پارامتر را منعکس میکند ...
هجایا خرف پیش نهاده در زبانهای عبری وعربی
اصلاحی سایر معانی: بهبود بخش، بهساز، بهتر کننده
چرخۀ تغییر [جامعهشناسی] چرخهای که در آن مراحل تغییر در نوآوریهای اجتماعی گذشته و حال و آینده بیان میشود
اصلاح امیز، تصحیحی
وابسته به تفسیر سایر معانی: وابسته به تفسیر
توضیحی، روشنگر، بیانگر، شرحی سایر معانی: بیانی، توجیهی
نمایشی، توضیحی، تفسیری سایر معانی: وابسته به شرح و بیان، شرحی، توصیفی [سینما] شروع تفسیری
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: رجوع شود به: interpretive، interpretive تفسیری