expository
معنی
نمایشی، توضیحی، تفسیری
سایر معانی: وابسته به شرح و بیان، شرحی، توصیفی
[سینما] شروع تفسیری
سایر معانی: وابسته به شرح و بیان، شرحی، توصیفی
[سینما] شروع تفسیری
دیکشنری
توصیفی
صفت
explanatory, expository, expositiveتوضیحی
interpretive, interpretative, expository, expositive, paraphrasticتفسیری
dramatic, exhibitive, demonstrative, expository, flashy, scenicنمایشی
ترجمه آنلاین
توضیحی
مترادف
critical ، disquisitional ، elucidative ، exegetic ، explanatory ، explicative ، explicatory ، hermeneutic ، illustrative ، informative ، interpretive