معاف شدنی، قابل بخشش و معافیت، بخشیدنی سایر معانی: توجیه پذیر، بخشودنی، قابل بخشش، اغماض پذیر، قابل گذشت، موجه، پوزش پذیر، معذور داشتنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخص، انسانی، وابسته بانسان، دارای خوی انسانی سایر معانی: وابسته به نژاد بشر (گونه ی homo sapiens)، آدمیزادی، بشری، انسی، وابسته به یا توسط انسان ها، (دارای ویژگی های انسانی مانند حسادت یا شج ...
شبیه انسان سایر معانی: انسانواره (به ویژه نیاکان بسیار پیشین انسان)
ناحق، ناموجه سایر معانی: ناموجه، ناحق [حقوق] غیر قابل توجیه
بخشیدنی، قابل عفو سایر معانی: توجیه پذیر، صرفنظر کردنی، جزئی، (گناه) صغیره، (تخلف یا گناه) بخشودنی، قابل اغماض، قابل گذشت، قابل بخشش