جد، نیا سایر معانی: نیا (جمع: نیاکان)، جد (جمع: اجداد)، تبار، (جانورشناسی - گیاه شناسی) پیشگونه، پیش کسوت، پیشگام، (جمع) پیشینیان، اجداد [ریاضیات] نیا، نیایی، جد، پدربزرگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن سایر معانی: پیک، چاوش، فرستاده، این واژه در عنوان برخی روزنامه ها به کار می رود، (مجازی ...