بر انگیختن، تحریک کردن سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادم عوام فریب، هوچی، عوام فریب سایر معانی: ادم عوام فریب، هوچی
1- برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن 2- (عامیانه) پاپی کسی شدن، (به کسی) پیله کردن، سر به سر گذاشتن
بر انگیختن، تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن سایر معانی: انگیزاندن، بشولاندن، ترغیب کردن، به شوق آوردن، سر ذوق آوردن، به جنب و جوش در آوردن، (پزشکی) انگیختن، کنشور کردن، (اندام و غیره را) فعا ...
1- انگیزاندن، برانگیختن، تحریک و تهییج کردن، شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن، آماده کردن، مهیا کردن