از هر راهی، به هر طریق، هر طور که شده، تصادفا، اتفاقا، الله بختی، برحسب اتفاق یاتصادف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال سایر معانی: پیشامد
سرنوشت، قضا، روی دادن، اتفاق افتادن سایر معانی: بخت، قسمت، (قدیمی) رویداد (به ویژه ناگوار)، واقعه، (اتفاقا) روی دادن، رخ دادن، (انگلیس - محلی)، پوشاندن (با لحاف و غیره)، پوشش، بالا پوش ...
تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا
(عامیانه - قمار) احتمال کم، (مجازی) هر کاری که احتمال موفقیت آن کم باشد ولی نوید سود بسیار بدهد، (فیلمبرداری) نمای دور، نمای عمومی، دور فرتور، کسیکه درمسابقات مثل مسابقه اسب دوانی شانس کمی ب ...