سرنوشت، قضا، روی دادن، اتفاق افتادن سایر معانی: بخت، قسمت، (قدیمی) رویداد (به ویژه ناگوار)، واقعه، (اتفاقا) روی دادن، رخ دادن، (انگلیس - محلی)، پوشاندن (با لحاف و غیره)، پوشش، بالا پوش
دیکشنری
باشه
اسم
hap, mishapقضا
fate, destiny, doom, karma, lot, hapسرنوشت
فعل
happen, fall out, occur, betide, hap, come to passاتفاق افتادن