وضع بد را بدتر کردن، روی آتش بنزین ریختن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فروغ، درخشندگی، رنگ یا نور درخشان، شعله درخشان یا اتش مشتعل، با تصویر نشان دادن، جار زدن سایر معانی: اخگر، زبانه ی آتش، شعله ی پرنور، نور شدید (و معمولا گرم)، شعله زدن، زبانه کشیدن (با نور و ...
بر انگیختن، تحریک کردن سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن ...