معنی

فروغ، درخشندگی، رنگ یا نور درخشان، شعله درخشان یا اتش مشتعل، با تصویر نشان دادن، جار زدن
سایر معانی: اخگر، زبانه ی آتش، شعله ی پرنور، نور شدید (و معمولا گرم)، شعله زدن، زبانه کشیدن (با نور و حرارت زیاد)، نورافشاندن، درخشیدن، (به سرعت) سوختن، (نادر) آتش زدن، گرگر سوختن، گر زدن، رویداد پر سر و صدا و چشمگیر، جلوه، جلوه گری، برآشفتن، (جمع) جهنم، دوزخ (به ویژه در عبارت: گمشو!، به جهنم ! !go to blazes)، نقطه یا لکه ی سفید کم رنگ بر پیشانی جانور، علامت یا خراشیدگی بر پوست درخت (مثلا برای مشخص کردن مسیر یا راهنمایی)، (روی درخت) نشان گذاری کردن، (با دنگ و فنگ) اعلام کردن، (خبر یا شایعه را) پراکندن، فروه
[نساجی] اولین تاری که کرم ابریشم می تند این الیاف معمولا کوتاه و ضخیم و دارای شفافیتکمتریست و همچنین خاصیت رنگ پذیری آن نیز از ابریشم معمولی کمتر است

دیکشنری

سوزش
اسم
blaze, shine, luminosityفروغ
brilliance, radiance, luster, sheen, blaze, irradianceدرخشندگی
blazeرنگ یا نور درخشان
blazeشعله درخشان یا اتش مشتعل
فعل
blazeبا تصویر نشان دادن
blaze, proclaim, blareجار زدن

ترجمه آنلاین

شعله ور شدن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.