دلال، کارچاق کن، دوای ثبوت عکاسی سایر معانی: شخص یا چیزی که درست یا ثابت یا ایستا می کند (رجوع شود به: fix)، (تداعی منفی) کار چاق کن، دلال در رشوه خواری یا پارتی بازی و غیره، دلاله (که کارش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] مکانیک بافندگی
وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل سایر معانی: وکیل دادگستری، وکیل دعاوی، رایزن، مدعی [حقوق] وکیل
میانجی، دلال سایر معانی: میانجی، دلال [حقوق] واسط، میانجی