ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد، تصویر کردن، حساب کردن، شمردن، مجسم کردن، کشیدن سایر معانی: ریخت، دیس، نگار، نمایه، سنبات، رخساره، (شکل بدن انسان) هیکل، قیافه، اندام، ترک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] منحنی شکل هشت
(یکی از انواع گره ها - رجوع شود به: knot) گره هشتی [کوه نوردی] گرة هشت
[کوه نوردی] صفحة هشت، هشت
استعاره، (جمع) صنایع ادبی
توجه کردن، اطمینان داشتن، در صدد بودن سایر معانی: 1- جزو چیزی به حساب آوردن، در نظر گرفتن 2- به امید کسی بودن
سنجیدن، فهمیدن، کشف کردن سایر معانی: محاسبه کردن، سر در آوردن از، معین کردن، حل کردن [ریاضیات] دریافتن، استنباط کردن
[کامپیوتر] کلید یا کد مبدل کاراکتر
یخسُری نمایشی [ورزش] یخسُری با اجرای حرکات نمایشی
واژههای مصوب فرهنگستان
شکل دار، دیس دار، متشکل، فرتودار، نمایهدار
[نساجی] پارچه تور نقش دار
دست نشانده، رئیس پوشالی، رئیس بی نفوذ سایر معانی: مقام اسمی، مقام تشریفاتی، لولو سر خرمن (کسی که ظاهرا منصب بالایی دارد ولی عملا قدرتی ندارد)، (دراصل) مجسمه ی سینه (در جلو کشتی)، سینه تندیس، ...