figure out
/ˈfɪɡjərˈaʊt/

معنی

سنجیدن، فهمیدن، کشف کردن
سایر معانی: محاسبه کردن، سر در آوردن از، معین کردن، حل کردن
[ریاضیات] دریافتن، استنباط کردن

دیکشنری

کشف کردن
فعل
figure out, discover, detect, decipher, find, find outکشف کردن
understand, figure out, see, realize, comprehend, senseفهمیدن
measure, evaluate, figure out, weigh, compare, considerسنجیدن

ترجمه آنلاین

کشف کردن

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.