بارآوری [علوم سلامت] 1. توانایی تولیدمثل فرزند بهطور مکرر و به تعداد زیاد 2. در جمعیتنگاری (demography)، توانایی بالقوۀ کاراندامشناختی تولیدمثل فرزند زنده ...
واژههای مصوب فرهنگستان
باروری، حاصلخیزی سایر معانی: باروری، حاصلخیزی [بهداشت] گشن دهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بى بارى، بیحاصلى، سترونى
بار اوری، حاصل خیزی، نیروی تولید، پرکاری، سودمندی
سودمندی، باروری، حاصلخیزی سایر معانی: فراورش [حسابداری] بهره وری [کامپیوتر] بهره وری [زمین شناسی] قدرت تولید،بازدهی - الف)واژه ای عمومی برای باروری آلی توده آب. - ب)ظرفیت دریاچه برای ایجاد ی ...
بارخیزی، پربارب، برومندی، پرزایی
1. توانایی تولیدمثل فرزند بهطور مکرر و به تعداد زیاد 2. در جمعیتنگاری (demography)، توانایی بالقوۀ کاراندامشناختی تولیدمثل فرزند زنده [علوم سلامت] ...
احتمال باردار شدن در حین اقدامات انجامشده در یک دورۀ قاعدگی که به درصد بیان میشود [علوم سلامت]