جسامت، تنومندی، فربهی سایر معانی: چاقی، تناوری (corpulency هم می گویند)، corpulency جسامت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حیوانیت، جسم، تن، گوشت، شهوت، جسمانیت، مغز میوه، در بدن فرو کردن سایر معانی: گوشت (در بدن انسان یا جانور زنده)، ماهیچه، سطح بدن، پوست، تن روی، گوشت میوه (که بین هسته و پوست قرار دارد)، میان ...
سودمند، نافع، پرمنفعت سایر معانی: سود آور، پر سود، پر درآمد، پول ساز، موفق
ستبری، غلظت، ضخامت سایر معانی: لایه، کلفتی، ستبرا، سفتی [عمران و معماری] ضخامت - کلفتی - ستبرا [برق و الکترونیک] ضخامت [مهندسی گاز] ضخامت، کلفتی [نساجی] ضخامت - غلظت [ریاضیات] ضخامت، ستبرا، ...