مهم، نتیجهای، دارای اهمیت سایر معانی: پی آیندی، منتجه، استنتاجی، استنباطی، پر اهمیت، کرامند، دارای عواقب، پربرایند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متمایل به توسعه سایر معانی: (قادر به یا متمایل به گسترش) گستردنی، گسترش پذیر، قابل توسعه، گسترده، توسعه یافته، مفصل، جامع، (وابسته به گسترش) گسترشی، (آدم) گسترده اندیش، آزاده، سخاوتمند، گشاد ...
مهم، خطیر، واجب، با اهمیت سایر معانی: بسیار مهم، کرامند، مهندین، مهستین
مهم، قابل انتشار، جالب و بموقع سایر معانی: قابل ذکر در اخبار، گزارش کردنی، جالب، قابل توجه عامه برای درج در روزنامه
وسیع، چشم اندازدار سایر معانی: وسیع، چشم اندازدار [سینما] حرکت افقی دوربین فیلمبرداری
مدید، دنباله دار سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی
وسیع، پهناور، عظیم، زیاد، بیکران سایر معانی: بسیار بزرگ، سترگ، نهمار، کلان، هنگفت، (بسیار) وسیع، (قدیمی) عظمت، بزرگی، وسعت، پهناوری، (قدیمی) فضای عظیم
نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع سایر معانی: پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور ...