ناهار خوردن، شام خوردن، شام دادن سایر معانی: غذا خوردن، (با خوراک) پذیرایی کردن، (مهجور) شام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن سایر معانی: (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، ( ...