معنی
ناهار خوردن، شام خوردن، شام دادن
سایر معانی: غذا خوردن، (با خوراک) پذیرایی کردن، (مهجور) شام
سایر معانی: غذا خوردن، (با خوراک) پذیرایی کردن، (مهجور) شام
دیکشنری
شام خوردن
فعل
dine, lunch, tiffinناهار خوردن
dine, supشام خوردن
dine, supشام دادن
ترجمه آنلاین
شام خوردن
مترادف
banquet ، breakfast ، consume ، do lunch ، eat out ، fall to ، feast ، feed on ، lunch ، sup ، supper