(عامیانه) نسبتا خوب، پذیرفتنی، قابل قبول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسبتا خوب سایر معانی: نسبتا خوب
وسط، جمله مشترک، اجناس مختلف از درجه متوسط، وسط، متوسط، میان سایر معانی: میانه، عادی، معمولی، نسبتا، تااندازه ای، به حد متوسط، نامرغوب، درجه دو، بی تعریف، (گوشت خوک) میان شانه ها و کپل، گوشت ...