سوی چهره [باستانشناسی] وضعیت قرار گرفتن سر و بهتبعِ آن صورت نسبت به راستای بدن
واژههای مصوب فرهنگستان
1- روبرو، مقابل، رو در رو 2- (با : with) نزدیک، در برابر، در جلو، در حضور [نساجی] رویه به رویه - رو در رو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازمایش، پرتاب، رموک، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، خجل، رم کردن، از جا پریدن، پرت کردن سایر معانی: پرآزرم، زودشرم، (جانور) رموک، رمو، یکه خوردن، کمرویی کردن، محتاط شدن، خود را عقب کشیدن، ...
ساده، افتاده، بی تکلف، بی ادعا، بی تصنع سایر معانی: نامغرور، فروتن، متواضع
وحشیگری، خرابگری، دشمنی با علم و هنر سایر معانی: تباهگری، ویرانگری، آسیب رساندن به بناهای تاریخی و غیره
غربی، باختری، مغربی، وابسته به مغرب یا باختر سایر معانی: از جانب غرب، باختر سوی، (باد) غرب وزان، (w بزرگ) وابسته به کلیسای کاتولیک، (w بزرگ) وابسته به نیمکره ی غربی، وابسته به بلوک غرب (یا ک ...
نوعی مفصلسازی که در آن سر ران رویهگذاری میشود تا باقیماندۀ مفصل بیمار برای مفصلسازی آینده حفظ شود [اَرتاپزشکی]
وضعیت قرار گرفتن سر و بهتبعِ آن صورت نسبت به راستای بدن [باستانشناسی]
عمل ایجاد ارتباط با محیط بیرون بهوسیلۀ میانا [مهندسی مخابرات]