بطور نمایان، بظاهر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظاهرا، در ظاهر، به طور سطحی، وانمودی، نموداری، برون سوی، به طرف خارج، در خارج، (در) بیرون، برحسب ظاهر
برون، بطرف خارج، انطرف، بیرون، بیرون از، از بیرون، بدون، بی سایر معانی: (در) خارج، در بیرون، لا، بی آنکه، بدون اینکه، فاقد