سیما، حالت، بیان، قیافه، عبارت، تجلی، ابراز، کلمه بندی سایر معانی: به زبان آوری، آب و تاب، روش بیان، شور، حال، اصطلاح، صورت، زبانزد، هشته، بیانگر، نشانه، گویا، نشانگر، (قیافه یا حرکات و غیره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ژنگانشناسی بیانی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] شاخهای از ژنگانشناسی که در آن با روشهای مختلف، ژنهای بیانشدۀ یک ژنگان معین میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ناقل بیانی [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] حامل تاگسازی که بیان پروتئینی ژن درجشده را هدایت میکند
(به ویژه در ادبیات و تئاتر و هنر) اکسپرسیونیسم [سینما] بیان - سرعت و باز و بسته شدن دیافراگم / مقدار زمان تابش نور به فی
هیجاننما [سینما و تلویزیون] 1. هنرمندی که در خلق آثار خود از شیوۀ هیجاننمایی بهره گیرد 2. فیلمی که در تولید آن از شیوۀ هیجاننمایی استفاده شده است ...
هنرپیشه ای که درکارش رعایت حالت رامیکند، حالت دوست [سینما] بیان گرایی
بی حالت، بی احساس، ناگویا، بی بیان، قیافه ناگویا
[ریاضیات] جمله ی ثابت در یک عبارت
هیجاننمایی انتزاعی [هنرهای تجسمی] شیوۀ هنری نوینی که از دهۀ 1940 در نیویورک، متأثر از دو شیوۀ هیجاننمایی و سورئالیسم (surrealism) پا گرفت؛ در این طرز بیان تلاش میشود تا ش ...
[ریاضیات] عبارت جبری
[ریاضیات] عبارت دو جمله ای
بیان چهره [روانشناسی] پیامرسانی غیرکلامی با استفاده از حرکات صورت