واضح کردن، تفسیر کردن، به تفصیل شرح دادن سایر معانی: (با جزئیات کامل) شرح دادن، (مو به مو) بیان کردن، لفت و لعاب دادن، تعبیر کردن، سفرنگیدن، (با: on) اظهار کردن، اظهاریه دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفسر سایر معانی: تفسیرکننده، شرح دهنده، شارح، توضیح دهنده
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
روشن کردن، توضیح دادن، تفسیر کردن، تاویل کردن سایر معانی: (چیز مبهم یا مشکل یا کنایه آمیز را) روشنگری کردن، بیان کردن و توضیح دادن، واگشودن، بازگشودن، ظاهرکردن
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه سایر معانی: شرح مفصل، برون گذاشت، تفصیل، توضیح، دیماس [سینما] برخورد دراماتیک - معرفی - مقدمه چینی
روشن کردن، روشنفکر ساختن سایر معانی: (شعر قدیم) روشن کردن، نورانی کردن، منور کردن
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن
1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن