کشف نشده، نایافته سایر معانی: ناشناخته، مخفیانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیگانه، نا شناس، نا شناخت، ناشناخته، نااشنا سایر معانی: ناآشنا، غریبه، نابلد، عجیب، نااشنایی
ماجرا جو سایر معانی: متهور، بی باک
سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد سایر معانی: رهرو، رهنورد، سالک، مسافر پیاده
برنامهای که یک دادگان را جستوجو و تحلیل مقدماتی میکند تا محتوای اطلاعاتی آن تعیین و معمولا دیداریسازی شود [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ...
واژههای مصوب فرهنگستان