بیگانه، خارجی، عجیب و غریب سایر معانی: غیر محلی، غریبه، (به طور جالب و خوشایند) شگفت انگیز، خارق العاده، کم نظیر، (گیاه شناسی - جانورشناسی) غیربومی، مرموز، خوش رنگ [زمین شناسی] غیربومی، بیگا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] قطعه بیگانه یک توده از سنگ که در مجموعه بیگانه ای نسبت به توده ای که در آن تشکیل شده قرار می گیرد. (برک لند و همکاران. 1972).
گربه ی موکوتاه
[زمین شناسی] رود بیگانه رودی که بیشتر آب خود را از یک سیستم زهکشی در ناحیه دیگری بدست می آورد. مثلاً: رودی که سرچشمه اش در یک ناحیه مرطوب یا خوش آب و هوا است ولی در طول یک بیابان (قبل از رسی ...
اثر نوشکل [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] اثری که از مواد غیرمعمول با تزیینات و اشکال نامتعارف ساخته شده باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
غرابت سایر معانی: شگفتی، شگرفی، بیوارگی، بیگانگی
ماهی استوایی (به ویژه ماهی های رنگین که زینتی هستند)
بیگانه، نا شناس، نا شناخت، ناشناخته، نااشنا سایر معانی: ناآشنا، غریبه، نابلد، عجیب، نااشنایی
بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه سایر معانی: تازه