حالتهای همباش [فیزیک] حالتهایی از ماده که تحت شرایط خاص میتوانند همزمان وجود داشته باشند
واژههای مصوب فرهنگستان
همزمان،معاصر،مقارن،هم عصر، هم سال، هم تاریخ، معاصر [زمین شناسی] هم زمان، معاصر، هم عصر یک جایگزین پیشنهادی برای اصطلاح هم زمان یا isochronous. به معنای مساوی یا برابر بودن در طول مدت یا مشاب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همرو، موافق، متوافق، هم زمان، متقارن، در یک وقت واقع شونده سایر معانی: هم رخداد، مصادف (از نظر زمان)، مقارن، همرس، همگرا، همسوی، (هندسه) متقارب، متقاطع، یکدل و یک زبان، هماهنگ، همساز، همگام، ...
هم زمان، معاصر، مقارن، هم عصر سایر معانی: (در مورد رویدادها) همزمان [زمین شناسی] هم زمان تشکیل شده یا موجود در یک زمان. به جریان های گدازه ای گویند که در یک واحد زمان چینه شناسی منفرد بصورت ...
بالفعل سایر معانی: (حقوق) بالفعل (در مقایسه با: قانونا de jure)، دو فاکتو، دو فاکتو negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government مذاکره با آنها به مثابه ...
موجود، پدیدار، باقی مانده، دارای هستی، نسخهء موجود و باقی سایر معانی: یافت شو، در هستی، هست، باقی، نسخه ءموجود و باقی ازکتاب وغیره
مفهوم، مفاد سایر معانی: علت وجودی، علت بقا علت وجودی
هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده سایر معانی: توام [برق و الکترونیک] هم زمان [صنعت] همزمان، با هم اتفاق افتادن [ریاضیات] به طور همزمان، با هم، همزمان، با هم، مقارن، ...
موقعیت، وضع موجود، وضع کنونی، حالت طبیعی سایر معانی: (لاتین) وضع موجود، چونی موجود، حالت طبیعیstatus(in) quoوضع فعلی یا کنونی