هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده سایر معانی: توام [برق و الکترونیک] هم زمان [صنعت] همزمان، با هم اتفاق افتادن [ریاضیات] به طور همزمان، با هم، همزمان، با هم، مقارن، هم جنس، توأم، هر دو، دو
دیکشنری
همزمان
صفت
simultaneous, concurrent, synchronous, contemporary, contemporaneous, synchronicهم زمان