تفسیر سایر معانی: تفسیر (به ویژه تفسیر کتب مقدس)، سفرنگ، ایارده، زند، تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(دستور زبان) فزون هشت (توضیح اضافی که معنی آنچه را که پیش از آن آمده روشن می کند مثلا: رود بزرگ the great river، رود فرات the river euphrates)
تفسیر، تقریظ، سفرنگ، رشته یادداشت، گزارش رویداد سایر معانی: گزاره، گزارش، گزارنامه، حواشی، (معمولا در جمع) شرح تاریخ برمبنای تجربیات شخصی، درجمع گزارش رویداد [سینما] بیان توصیفی - گفتار - گف ...
توضیح، شرح، بیان، تشریح
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه سایر معانی: شرح مفصل، برون گذاشت، تفصیل، توضیح، دیماس [سینما] برخورد دراماتیک - معرفی - مقدمه چینی