انفجار، جوش، فوران سایر معانی: فوران (آتشفشان و غیره)، برون فشانی، آتشفشانی، آب فشانی، بخار فشانی، ـ فشانی، فشانش، بروز (احساسات یا شورش و بلوا و غیره)، (پزشکی) جوش زدن (پوست)، ـ زدن، ـ زنی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درامدن دندان
فوران کننده، انفجاری، فورانی، منفجر شونده سایر معانی: (سنگ و غیره که از مواد آتش فشانی ساخته شده) آتشفشانی، پرتابشی، (پزشکی) وابسته به یا موجب جوش (روی پوست بدن)، بثوری، پروشی، (آتشفشان و غی ...
[زمین شناسی] فوران مرکزی پرتاب آوار جریان گدازه، از یک نقطه مرکزی که تشکیل یک آتشفشان کمابیش متقارن را می دهد.
(پزشکی) کهیر خزنده (جوش پوست همراه با خارش شدید)
[زمین شناسی] نوعی فوران آتشفشانی که طی آن مقادیر زیادی از گدازه های بازالتی بسیار رقیق به بیرون می ریزند. چنین موادی خصوصا از ترک های موجود در دامنه آتشفشان فوران می کنند. در چنین فوراناتی، ...
[زمین شناسی] انفجار سطح آب اشباع نوعی انفجار آتشفشانی است که وقتی آب و سنگ آتشفشانی داغ بر هم اثر گذاشته و انفجار عظیمی از بخار و سنگهای سخت شده را بوجو می آید
[زمین شناسی] فوران فلاتی - جریان های متوالی گدازه که در صفحاتی روی یک منطقه وسیع پخش می شوند.
[زمین شناسی] فوران آذرآواری - فوران آتشفشانی است که حجم زیادی از قطعات آذرآواری جامد را از گدازه سیال تولید می کند
رویش دندان [پزشکی - دندانپزشکی] مرحلهای از دندانزایی که در آن دندان از حجرۀ استخوانی (bone crypt) پیرامونش خارج میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
دمل، خال، کورک، لکه، جوش چرک دار، رنگ محو سایر معانی: لک پوست بدن، پیسه، پیسی، هر لک یا لکه ی بزرگ، (پوست را) لک کردن، لکه کردن، دارای رنگ غیرواضح [نساجی] چاپ تمام سطح پارچه ( در مقابل چاپ خ ...
تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن سایر معانی: (عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن، 1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، فرار ناگهانی (از زندا ...