eruptive
معنی
فوران کننده، انفجاری، فورانی، منفجر شونده
سایر معانی: (سنگ و غیره که از مواد آتش فشانی ساخته شده) آتشفشانی، پرتابشی، (پزشکی) وابسته به یا موجب جوش (روی پوست بدن)، بثوری، پروشی، (آتشفشان و غیره) فورانی، برون فشان، برون فشانگر، دارای احتمال آتشفشانی (یا آب فشانی)، فشانگر
سایر معانی: (سنگ و غیره که از مواد آتش فشانی ساخته شده) آتشفشانی، پرتابشی، (پزشکی) وابسته به یا موجب جوش (روی پوست بدن)، بثوری، پروشی، (آتشفشان و غیره) فورانی، برون فشان، برون فشانگر، دارای احتمال آتشفشانی (یا آب فشانی)، فشانگر
دیکشنری
فوران
صفت
volcanic, eruptiveانفجاری
eruptiveفورانی
explosive, eruptiveمنفجر شونده
bubbling, effusive, eruptiveفوران کننده
ترجمه آنلاین
فوران کننده