عهد [باستانشناسی] دورهای از تاریخ که وجه مشخصۀ آن مجموعهای از رویدادهای ویژۀ مرتبط با یکدیگر است
واژههای مصوب فرهنگستان
ازبی کندنی، قلع وقمع کردنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین بردن، ریشه کن کردن سایر معانی: از ریشه درآوردن، (مجازی) نابود کردن، ازریشه کندن، ازبی کندن، ازبی براوردن
قابلیت پاک شدن
پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردن سایر معانی: (از روی تخته سیاه یا نوار صوتی و غیره) پاک کردن، زدودن، مخدوش کردن، سودن، از خاطر دور کردن، از حافظه زدودن، ...
نوک پاک کن [کامپیوتر] هد پاک کردن .
[کامپیوتر] دیسک گردان وری پاک شدنی .
پاک کردن، اثارچیزی را از بین بردن، خراشیدن، تراشیدن، محوکردن پاک کردن
[برق و الکترونیک] هدپاک کننده نوعی هدمغناطیسی که اطلاعات ضبط شده روی نوار مغناطیسی را پاک می کند .
پیروی ازاین عقیده که کلیسیاومذهب بایدتابع دولت باشد
توماس اراستوس (پزشک و یزدان شناس هلندی)
(امریکا - محلی) تعداد زیادی (از)، مقدار زیادی (از)