نامیدن، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن سایر معانی: نام گذاردن، دارای عنوان کردن، عنوان داشتن، نامیدن (مقاله و کتاب و غیره)، ذی حق کردن، حق دادن به، محق کردن، (قانونا) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حق، استحقاق، هده، سزیدگی، (آنچه که شخص نسبت به آن حق دارد به ویژه مزایایی که دولت یا کارفرما ارزانی می دارد) مورد استحقاق، مورد سزیدگی، مستمری، مقرری، اعتبار (پرداختی توسط دولت) [حقوق] حق، ا ...
بى حق کردن
معین کردن، تخصیص دادن به، نامیدن سایر معانی: اسم خاص دادن به، نامگذاری کردن
کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن سایر معانی: سلب صلاحیت کردن، فاقد صلاحیت کردن، ناشایسته کردن، ناسزاوار کردن، (ورزشکار را از شرکت در مسابقه) محروم کردن، بی بهره ...
ممتاز، خاص، امتیاز دار، دارای امتیاز یا حق ویژه سایر معانی: برخوردار از امتیاز یا فرداد (رجوع شود به: privilege)، مصون