disqualify
معنی
کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن
سایر معانی: سلب صلاحیت کردن، فاقد صلاحیت کردن، ناشایسته کردن، ناسزاوار کردن، (ورزشکار را از شرکت در مسابقه) محروم کردن، بی بهره کردن، مردودکردن درامتحان وغیره
[حقوق] سلب صلاحیت کردن، فاقد شرایط یا صلاحیت اعلام کردن
سایر معانی: سلب صلاحیت کردن، فاقد صلاحیت کردن، ناشایسته کردن، ناسزاوار کردن، (ورزشکار را از شرکت در مسابقه) محروم کردن، بی بهره کردن، مردودکردن درامتحان وغیره
[حقوق] سلب صلاحیت کردن، فاقد شرایط یا صلاحیت اعلام کردن
دیکشنری
رد صلاحیت
فعل
disqualify, incapacitateسلب صلاحیت کردن از
disqualifyشایسته ندانستن
disqualifyمردود کردن
reduce, alleviate, diminish, subtract, cut, disqualifyکم کردن
reduce, reduce, decrease, diminish, lessen, disqualifyکاستن
ترجمه آنلاین
رد صلاحیت کردن
مترادف
bar ، bate ، debar ، disable ، disenable ، disentitle ، disfranchise ، eighty six ، except ، exclude ، impair ، incapacitate ، invalidate ، nix ، not make the cut ، paralyze ، preclude ، prohibit ، rule out ، suspend ، unfit ، weaken