درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع سایر معانی: کامل، مطلق، محض، سراپا، آزگار، گشت، سرتاسر، همه، قاطبه، همگی، یکپارچه، یک تکه، یکی، تک، ناب، یکدست، خالص، بی غش، دربست، یک سر، سالم، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبدیل خطی تام [ریاضی] تبدیل خطی بهصورت f(z) = az +b
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] تبدیل خطی تام
[ریاضیات] مجموعه ی تمام اعداد حقیقی
[ریاضیات] حوزه ی صحیح
کلیه قوا، تمام قوا یا نیروها علوم نظامى : کلیه نیرو
سرتاسر، سربسر، کاملا، کلا، یکجا سایر معانی: تماما، به طور محض، مطلقا، سراپا، سراسر، همگی، به طور یکپارچه (یا ناب)، گشت، منحصرا، به تنهایی، تنها [فوتبال] کاملا –کلا [ریاضیات] به طول کامل، به ...
تمامیت، جمع کل، مبلغ کل
کامل، درست
تابع تام گویا [ریاضی] تابعی که بهصورت چندجملهای باشد
دایره نا محدود، مطلق، کامل، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، غیر مشروط، ازاد از قیود فکری، خود رای سایر معانی: محض، راستینه، بی چون و چرا، تمام عیار، تام، نامخلوط، خودکامه، قادر مطلق، مستبد، واث ...
اغاز و فرجام سایر معانی: اولین و آخرین حروف الفبای یونانی، آلفا و امگا (الف و یا)، تماما، سرتاسر