خیز، ورم، سام، مغرور سایر معانی: افزایش، رشد، فزونی، ازدیاد، اماس، باد، بادکننده، متورم شونده، غلنبه [عمران و معماری] تورم - آماس - بادکردن - ورم کردن - آماس کردن - برآمدگی [صنایع غذایی] اما ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن سایر معانی: ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شد ...
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده سایر معانی: tumid بادکرده، متورم، مطنطن [نساجی] متورم - باد کرده
[زمین شناسی] تا نشدنی [آمار] تا نشدنی
موم، شمع مومی، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن، رشد کردن، زیاد شدن سایر معانی: هر چیز موم مانند، پارافین، واکس، (گوش) چرک، ریم، (قدیمی) صفحه ی گرامافون، واکس زدن (کف اتاق یا مبل و غیره را)، بر ...
دستگاهی در تاریکخانه که با بزرگ کردن منفی عکس، به عکاسان امکان بزرگ کردن عکس را میدهد [سینما و تلویزیون]
واژههای مصوب فرهنگستان
دستگاهی در تاریکخانه که با بزرگ کردن منفی عکس، به عکاسان امکان بزرگ کردن عکس را میدهد [هنرهای تجسمی]
در تمامی هنرها، به دست آوردن نسخهای بزرگ از یک نسخۀ کوچک در مقیاس مشخص [هنرهای تجسمی]