هیجان [روانشناسی] حالت برانگیختگیای که با تغییرات بدنی و احساسی همراه است و ممکن است به بروز حرکت یا عملی منجر شود که نمایانگر نوع و شدت هیجان عارضشده بر فرد است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] رفتار عاطفی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن هیجانی [روانشناسی] خوردن با هدف سرکوب کردن یا تسکین احساسات منفی از قبیل اضطراب و خشم و دلهره و اندوه
[بهداشت] واکنش هیجانی
demotion, n•تنزل رتبه (یا درجه یا مقام)، فروزینگی
بدون خونریزی، بی خون سایر معانی: بدون خونریزی (در مقابل bloody)، کم خون، بی بنیه، رنگ پریده، کم نا، بی رمق
اشک تمساح، اشک دروغی سایر معانی: اشک تمساح (گریه ی دروغین، تظاهر به غم)
حذف سایر معانی: زدگی (از متن نگاشته یا چاپ شده)، قلم خوردگی، زدش، (واژه یا عبارت) زده شده، حذف شده، قلم خورده، محو [علوم دامی] حذف ؛ از نظر ژنتیکی به مفهوم عدم وجود بخشی از یک کروموزوم است ک ...
برانگیختنی، قابل تحریک، قابل تهییج سایر معانی: تحریک پذیر، زود انگیز
یونجه، حالت، حال، نظم و ترتیب، رفو کردن، درست کردن، اراستن سایر معانی: (محلی) مرتب کردن، منظم کردن، (کوره ی تبدیل آهن خام به نرم آهن را) با مواد نسوز آستر کردن، لایه گذاری کردن، حالت جسم و ر ...
فوران گر، فورانی، احساساتی
(امریکا - عامیانه) جار و جنجال، جنب و جوش، هیاهو، بازی پرتاب حلقه، فریاد خوشحالی