معنی

یونجه، حالت، حال، نظم و ترتیب، رفو کردن، درست کردن، اراستن
سایر معانی: (محلی) مرتب کردن، منظم کردن، (کوره ی تبدیل آهن خام به نرم آهن را) با مواد نسوز آستر کردن، لایه گذاری کردن، حالت جسم و روح، وضع کلی، علف

دیکشنری

قدم زدن
اسم
alfalfa, lucerne, fettleیونجه
mood, situation, condition, state, status, fettleحال
state, case, condition, situation, mood, fettleحالت
clarity, fettleنظم و ترتیب
فعل
fix, make, right, devise, trim, fettleدرست کردن
mend, darn, fettleرفو کردن
decorate, adorn, primp, blazon, illustrate, fettleاراستن

ترجمه آنلاین

فتل

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.